A review by dream_mmdi
جمجمه\u200cای در کانه\u200cمارا by Martin McDonagh

4.0

نمایشنامه های "مک دونا " برای من خیلی خیلی جذاب و پرکشش هستن. نبض دارن و پراز زندگی ان.
علت اصلی جذابیت آثارش هم دیالوگ های واقعی نزدیک به زندگی و ملموس بودن اونهاست. درگیری های لفظی و دیالوگ های پینگ پونگی که برای شخصیتهای اغلب محدودش مینویسه، نه خیلی شوخی هستن و نه خیلی جدی، با اینحال هم میتونن باعث خنده بشن و هم به فکر فرو ببرنت. روابط خیلی طبیعی ان. مک دونا توی دیالوگ نویسی بی رحمه، توی انتخاب کلمه بی ملاحظه اس و وقتی داره یک کشمکش و درگیری لفظی رو بوجود میاره، به طبیعی ترین شکل ممکن دیالوگ مینویسه و تو فکر نمیکنی جور دیگه ای هم میشه این مکالمه رو پیش باد. شخصیتها در طول داستان حاضر جواب هستن و لحظه ای دست از به چالش کشیدن هم برنمیدارن. همین ویژگی برای من بینهایت جذابه و منو عاشق نمایش نامه هاش میکنه.
.....
ساختار نمایشنامه‌ی مک دونا خطیه.
در تعریف ساختار خطی این توضیح وجود داره :

(( در این ساختار، نقطه شروع و میانه و پایان روشنی وجود دارد. به عبارتی یک شیوه صحیح نگاه به واقعیت هاست. رویدادها میان دو نقطه شروع و پایان اتفاق می افتند. معمولاً مدت زمان اتفاق وقایع رویدادها یک تا چند روز بیشتر نیست. رویدادها یا کنش حاصل در کنار یکدیگر قرار می گیرند و نیاز نیست رویدادی حتماً رویداد دیگر را ایجاد کند؛ بلکه مهم قرار گرفتن رویدادها در کنار هم و در یک خط به صورت زنجیر وار است.))
در این نمایشنامه هم دو شخصیت اصلی میک و مارتین رو داریم، داستان در دو صحنه قبرستان و خانه پیش میره و کل وقایع در دو روز اتفاق میوفته. رویدادها و کنش ها هم در کنار هم اتفاق میوفتن.
انواع دیگه ساختار نمایشنامه نویسی هم اینها هستن:
ساختار علی_معلولی
ساختار مدور
ساختار ایستا
ساختار اپیزودیک
__________
در پایان توجه شمارو به یک نمونه دیالوگ جذاب در این نمایشنامه جلب میکنم تا گوشه ای از هنر نویسندگی مک دونا رو ببینید و از نمایشنامه پرت بشید داخل زندگی واقعی.

میک: به هر حال سخته که آدم باورش شه تو یکی از این ها داری، همراهش هم مغز.
مرتین: من مغز ندارم، آره؟ من مغز هم دارم، یه گٌندشو هم دارم.
میک: از جمجمه ها لب می گیره، عین پیردخترایی که مدرسه می رن.
مرتین: (مکث) ببینم، پیردخترایی که مدرسه میرن کی ها از جمجمه ها لب میگیرن؟
میک: مثلاً دارم میگم.
....