You need to sign in or sign up before continuing.
Take a photo of a barcode or cover
A review by dream_mmdi
خانه ادریسیها by غزاله علیزاده
4.0
خاطرم هست سال گذشته عکسی از خانم علیزاده دیدم و مجذوب چهره اش شدم. بعد در اینترنت گشتم و زندگی نامه اش ، شرح شوریدگی ها و رنج هایش و آن نامه خداحافظی اش را که خواندم، قلبم برایش تپید. شبی بعد در رویایی شیرین، خانم علیزاده را دیدم که بمن کتاب هدیه داد و از زیبایی ام تعریف کرد. حتما دلیلش این بود که با دیدن عکسش ارزو کردم کاش چشمهایی به گیرایی ایشان داشتم .
بعدتر هم وفتی بخشی از مستند اقا مرتضی را دیدم که در آن سعی کرده بودند با کوچک کردن خانم علیزاده، شهید آوینی را بزرگتر کنند، ارزش این خانم نویسنده در نظرم چند برابر و احترامم بیشتر شد.
ماجرای عاشقانه من و خانم علیزاده سربسته باقی ماند تا روزی که نوبت مطالعه کتاب ( ادریسی ها) رسید. و بعد از خواندن اولین صفحه این عشق دوباره جوانه زد.
«خانهی ادریسیها» بدون شک شاهکار است. از همان پاراگراف اول اسیرت میکند: «بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزا پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند»
این رمان، حکایت رشد و تحول آدمها در شرایط سخت ناخواسته و غیرقابل پیشبینی است. که در آن هر فردی به فراخور تجربهی زیستی و فرهنگی اش به شکل متفاوتی واکنش نشان میدهد.
اما اینطور هم ساده نمیتوان از این روایت گذشت. خانم علیزاده با قدرت نویسندگی اش به زیبایی شخصیت آفرینی و وقایع نمایی کرده، تا آنجا که یکی از متفاوت ترین رمانهای روشنفکرانه و رئالیسم معاصر را خلق میکند.
از طرف دیگر من این رمان را اثری در مدح و مربوط به زنان میدانم. من فکر میکنم خانم علیزاده، خود را بعنوان یک زن، بارها در این داستان تکثیر کرده و در هر شخصیت زن رمان، بخشی از وجود و تجارب خود را بازگو میکند. او به سرنوشت زنان میپردازد، زنان محکم ، عاصی، عاشق پیشه، آرام و مطیع، منزوی ، متجدد ، متحجر، که همگی اسیر مردسالاری و محکوم به سرخوردگی اند. با اینحال هستند زنانی که پارا از این چارچوب های تنگ بیرون گذاشته و نور امید را میبینند. اینها قهرمانان داستان هستند که در آخر، بر عکس سایر شخصیتها که منفعل اند و شرایط را پذیرفته اند، در فکر تغییرند و دست به کاری میزنند که در ابتدای رمان از انها بعید بود.
.......
در آخر میخواهم خطاب به خانم علیزاده بگویم؛ غزاله خانم من هم غلام خانه های روشنم، من هم مثل شما خسته شده ام، اما هنوز کاری دارم که باید تمامش کنم. باید چیزی بسازم که شکستنی نباشد. در خاطره ها بماند، مثل شما.
بعدتر هم وفتی بخشی از مستند اقا مرتضی را دیدم که در آن سعی کرده بودند با کوچک کردن خانم علیزاده، شهید آوینی را بزرگتر کنند، ارزش این خانم نویسنده در نظرم چند برابر و احترامم بیشتر شد.
ماجرای عاشقانه من و خانم علیزاده سربسته باقی ماند تا روزی که نوبت مطالعه کتاب ( ادریسی ها) رسید. و بعد از خواندن اولین صفحه این عشق دوباره جوانه زد.
«خانهی ادریسیها» بدون شک شاهکار است. از همان پاراگراف اول اسیرت میکند: «بروز آشفتگی در هیچ خانهای ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوبها، تای ملافهها، درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزا پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند»
این رمان، حکایت رشد و تحول آدمها در شرایط سخت ناخواسته و غیرقابل پیشبینی است. که در آن هر فردی به فراخور تجربهی زیستی و فرهنگی اش به شکل متفاوتی واکنش نشان میدهد.
اما اینطور هم ساده نمیتوان از این روایت گذشت. خانم علیزاده با قدرت نویسندگی اش به زیبایی شخصیت آفرینی و وقایع نمایی کرده، تا آنجا که یکی از متفاوت ترین رمانهای روشنفکرانه و رئالیسم معاصر را خلق میکند.
از طرف دیگر من این رمان را اثری در مدح و مربوط به زنان میدانم. من فکر میکنم خانم علیزاده، خود را بعنوان یک زن، بارها در این داستان تکثیر کرده و در هر شخصیت زن رمان، بخشی از وجود و تجارب خود را بازگو میکند. او به سرنوشت زنان میپردازد، زنان محکم ، عاصی، عاشق پیشه، آرام و مطیع، منزوی ، متجدد ، متحجر، که همگی اسیر مردسالاری و محکوم به سرخوردگی اند. با اینحال هستند زنانی که پارا از این چارچوب های تنگ بیرون گذاشته و نور امید را میبینند. اینها قهرمانان داستان هستند که در آخر، بر عکس سایر شخصیتها که منفعل اند و شرایط را پذیرفته اند، در فکر تغییرند و دست به کاری میزنند که در ابتدای رمان از انها بعید بود.
.......
در آخر میخواهم خطاب به خانم علیزاده بگویم؛ غزاله خانم من هم غلام خانه های روشنم، من هم مثل شما خسته شده ام، اما هنوز کاری دارم که باید تمامش کنم. باید چیزی بسازم که شکستنی نباشد. در خاطره ها بماند، مثل شما.